آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

صداها

عزیزم چند روزیه وقتی روی زمین میزارمت و تنها هستی واسه خودت صداهای مختلفی درمیاری گاهی جیغ میزنی ذوق میکنی خنده های بلند میکنی همه اینکارها واسه اینه  که یکی بداد برسه و باهات بازی کنی.عاشقتم وقتی من و بابایی میایم باهات صحبت میکنیم کلی ذوق میکنی. دیگه کاملا بابایی رو میشناسی.هربار میگم بابایی کو بر میگردی دنبالش تا پیداش میکنی کلی واسش خودتو لوس میکنی. امان از تو که وقتی میخوام از این صحنه های حرف زدنت فیلم بگیرم میفهمی و فقط زول میزنی تو دوربین و ساکت میشی   ...
5 مرداد 1392

بغلم کن

جمعه ساعت 12ونیم من و شما از خواب بیدار شدیم آخه شبش دیر خوابیده بودیم، ظهر رفتیم ناهار خونه مامان جون اونجا شما یه کار جالب انجام دادای وقتی بهت گفتم بیا بغلم کمرتو قوس دادی که یعنی بغلم کن زن دایی سهیلا هم میگفت پس الان وقت جشن کمریه ههههه بابا قرار نشد من هی واسه هر پیشرفت دخملی جشن بگیرم که شب به پیشنهاد من رفتیم خرمشهر زیر پل نشستیم شام هم ساندویچ فلافل خوردیم البته بخاطر جشن کمری شما ما شام دادیم   ...
16 تير 1392

گرفتن اشیا

عمه بزرگم واست یه بسته جغجغه گرفته ولی زیاد از صداشون خوشت نمیاد ولی من اون مدلهاشو که کم صداست رو واست گذاشتم که بازی کنی دارم کم کم گرفتن اشیا رو یادت میدم     یه روز که گذاشته بودمت تو کریر دیدم خودت داری سعی میکنی جغجغه رو بگیری فدات جیگر مامان بابا ...
13 تير 1392

رو سینه

  امروز گذاشتمت رو سینه رو بالشت دیدم  گردنتو آوردی بالا وایییییییییییی خانم خانما خیلی خوشحالم کردی کلی ذوق کردم  زود پریدم ازت عکس بگیرم شارژ باتری دوربین تمام شد دوباره عصر هم گذاشتمت این دفعه مدت بیشتری  گردن گرفتی وقتی بابایی اومد  این خبر خوش رو بش گفتم  و گذاشتم رو بالشت که ببینه ، بابایی با تعجب نگاه میکرد       ...
1 تير 1392

بازی

وقتی میزارمت تو کریر کلی دست پا میزنی واسه همین این عروسکها رو بالا کریر آویزون کردم که باهاشون بازی کنی ، دست و پا میزنی واسشون که بگیریشون وقتی دستت بش میخوره تعجب میکنی و چشمات گرد میشه   ...
1 تير 1392

بازی

شبها دیگه خوب میخوابی البته موقع شیر خوردن یکم غر غر میکتی و لگد تو شکم من میزنی آخخخ خانم من مامانتمااااااااا منم میزارمت روبالشت تکونت میدم خوب که گیج شدی دوباره می می بعد لالا چندبار هم تا صبح با نق شیر میخوری صبح با خنده بیدار میشی عشق من باهم بازی میکنیم واست آویز بالا تختتو روشن میکنم واسش دست و پا میزنی میخندی ذوق صدا دار میکنی عزیزممممممم فدای صداهات واسم آقو آقو میکنی میخوای بام حرف بزنی تا بلند میشم برم دنبال کارهام با نگاهات دنبالم میکنی عاشق این کاراتم عزیییییییییییززززززززززم راستی دیگه شبها پیف نمیکنی ولی تا شب پدر پوشکهارو در میاری قربون نگاهات مامانی   مامانی قربون چشمایه گرد شدت...
23 خرداد 1392

قل قل

دیگه هربار میزارمت رو مبل بخوابی همش باید نگران باشم نیفتی خیلی خودتو پیچو تاب میدی و برمیگردی رو پهلو پتو هم که روت میزارم با حرکت پاهات از خودت برش میداری شیطون خانم وقتی آویز بالا تختت رو روشن میکنم دنبال اون عروسک قرمزه میگردی با اون چشمهای قشنگت ...
4 خرداد 1392