واکسن 6 ماهگی
٤شنبه صبح یعنی دیروز با مامان جون اومدی اداره و رفتیم شما واکسن 6 ماهگی رو زدی .
قد:63
وزن:6840
دور سر42
بعدش موندی پیش خودم که اگه بدحال شدیم مواظبت باشم و شیر بهت بدم. فربونت برم که اینقد صبوری میکنی و وقتی من نیستم بهانه نمیگیری.
دیروز که اولین روز کاری من بود صبح مامان جون اومد خونمون که شما خواب زده نشی و من رفتم وقتی هم بیدار شدی بزور یکم شیر خشک خوردی و اصلا علاقه ای به گرفتن شیشه نداری.بعدش هم با مامان جون رفتید خونشون اونجا کلی بازی کزدی بعد لالا.بعدش که بیدارشدی دیگه نخوابیده بودی و اصلااااااااااا هم شیر نخوردی تا اینکه من 12 اومدم خونه .وقتی منو دیدی ایییییییینقد خوشحال شدی که نگو و هی بغلم میکردی و میبوئیدیم و میخوردیم
حالا حال منو نمیدونستی که من تو اداره گریه کردم کلی نگرانت بودم مرتب زنگ به مامان جون میزدم و خبر لحظه به لحظه میگرفتم و دلم میخواست زود بیام خونه.ساعت حدود نه ونیم خیلی سینه هام درد گرفت و احساس کردم دارن میترکن بعد از مامان که پرسیدم شما همون موقع گرسنه بودی و شیشه نمیگرفتی و میخواستی بخوابی.الهی دورت بگردم من عاشقتم.