آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

واکسن 6 ماهگی

1392/7/18 0:47
نویسنده : مامان بابا
555 بازدید
اشتراک گذاری

٤شنبه صبح یعنی دیروز با مامان جون اومدی اداره و رفتیم شما واکسن 6 ماهگی رو زدی .

قد:63

وزن:6840

دور سر42

بعدش موندی پیش خودم که اگه بدحال شدیم مواظبت باشم و شیر بهت بدم. فربونت برم که اینقد صبوری میکنی و وقتی من نیستم بهانه نمیگیری.

دیروز که اولین روز کاری من بود صبح مامان جون اومد خونمون که شما خواب زده نشی و من رفتم وقتی هم بیدار شدی بزور یکم شیر خشک خوردی و اصلا علاقه ای به گرفتن شیشه نداری.بعدش هم با مامان جون رفتید خونشون اونجا کلی بازی کزدی بعد لالا.بعدش که بیدارشدی دیگه نخوابیده بودی و اصلااااااااااا هم شیر نخوردی تا اینکه من 12 اومدم خونه .وقتی منو دیدی ایییییییینقد خوشحال شدی که نگو و هی بغلم میکردی و میبوئیدیم و میخوردیم

حالا حال منو نمیدونستی که من تو اداره گریه کردم کلی نگرانت بودم مرتب زنگ به مامان جون میزدم و خبر لحظه به لحظه میگرفتم و دلم میخواست زود بیام خونه.ساعت حدود نه ونیم خیلی سینه هام درد گرفت و احساس کردم دارن میترکن بعد از مامان که پرسیدم شما همون موقع گرسنه بودی و شیشه نمیگرفتی و میخواستی بخوابی.الهی دورت بگردم من عاشقتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان زهرا کوچولو
18 مهر 92 1:03
روز کودک وچه هدیه دردناکی


قربونت برم خاله مریم جون مجبور بودم واسش واکسن بزنم که اگه تب کنه این دوروز که تعطیلم و خونه هستم هواسم بش باشه