برنامه ها باتو تنظیم میشه
عزیزم روز شنبه نویت داشتیم بریم عکس سه ماهگیت رو بگیری
صبح تماس گرفتم واسه اینکه بدونیم ساعت چند نوبتته . با کلی بحث گفتن ساعت هفت ونیم بیارش .آخه بابایی روزه است گناه داره اذیتش کنیم. به مامان جون هم گفته بودم چون میخوایم ببریمت آتلیه وقت نمیکنم افطاری رو آماده کنم واسه همین میایم افطار اونجا
از اونجا که دیر به دیر میبرمت حمام امروز نوبت حمامت هم بود با کمک بابایی حمامت دادم و بعدش شیر بهت دادم خوابیدی . ساعت 7وربع بود وهنوز خواب بودی .آخه امروز خیلی کم خوابیده بودی و هم اینکه ... نکرده بودی میدونستم بیدارت بکنم بداخلاقی !!!!
بابایی اصرار میکرد بیدارت کنه من هم انکارآخر بابایی پیروز شد و بیدارت کرد .شما هم با غر بیدار شدی بهت شیر دادم همون موقع شکمت هم کار کرد . پوشکت رو تعویض کردم آماده ات کردم که بریم بازم شیر خواستی وایییی از دخی چقد غرغر!!!!!
خلاصه تا رسیدیم آتلیه ساعت ده دقیقه به 8 بود. اونجا هم بهمون گفتن یه نفر دیگه میاد که ساعت 8 نوبت داره کیک تولد هم داره پس شما زود برید آماده بشید .رفتیم آماده بشیم که باز غرغر شیر میخوامممممم
نوبت ما گذشت اون خانواده اومدن عکساشونو گرفتن نی نی اونها هم بدقلقی کرد کارشون نیمه موند من هم تو اون بین دنبال یه تل یا گیره خوشگل واست میگشتم که هیچی پیدا نشد کلی ناراحت شدم آخه بمون گفته بودن همه چیز دارند . پس کوووووو
شما هم هی گریه میکردید و شیر میخواستید رفتیم عکس بگیریم که نزاشتی منم اعصابم خورد شده بود سر گیره سر و هم از تاخمهای شما .آخه با اخم میشه عکس گرفت خووووووووو
بشون گفتن ولش کن ما فردا میایم اینجور نمیشه دخی همکاری نمیکنه.
واسه همین اومدیم خونه مامان جون.
همون شب واست دو سه تا تاج گل و هد درست کردم خیلی ناز شدن و بهت میومدن.
خلاصه این شد که دیشب رفتیم عکس هاتو گرفتیم.خیلی خوب بامون همکاری کردی. عکسهات خیلی ناز شدن.واست هم یه آلبوم صورتی سفارش دادم که عکسها که کامل شد واست یک آلبوم درست کنن. مبارکت عزیزم
همون دیشب هم واست کیک گرفتیم واسه تولد سه ماهگیت آخه شب قبل وقت نکردیم.ولی بازم شما برنامه هارو تغییر دادی آخه بعداز شام خوابیدی و دیروقت هم شده بود واسه همین مراسم تولد موکول شد به فردا شبش....
اینها هم همون تاج گل و هدبندی که واست آماده کردم باشون عکس گرفتی عزیزم