آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

سفر به دیلم

1392/8/5 23:09
نویسنده : مامان بابا
725 بازدید
اشتراک گذاری

روز عید غدیر تصمیم گرفتیم بریم دیلم آخه بعداز ظهر عروسی دعوت داشتیم توی همون حوالی ماهم وقت رو غنیمت دونستیم رفتیم دیلم و خرید و دریا.

صبح زود راه افتادیم رفتیم حدود 10 دیلم بودیم صبحانه هم تو راه خوردیم .من از شب فبل غذاتو آماده کرده بودم و تو سفر گذاشتیم تو ظرف بزرگتر و کنارش یخ گذاشتم که خراب نشه.

تو بازار یکم اذیت کردی آخه هم گرسنه بودی و هم خوابت میومد یه بار اومدم تو ماشین هم شیرت دادم هم غذا اونوقت دوباره رفتیم خرید .موقع ناهار رفتیم رستوران موقع پارک کردن از پشت به ماشین بابایی زدن و بابای خیلی ناراحت شد ولی اینو به حساب غذاو بلا گذاشتیم و صدقه گذاشتیم کنار.ماشین فقط گلگیرش فرو رفته بود.

بعداز ناهار رفتیم دریا .قرار بود گناوه هم بریم ولی دیگه نرفتیم آخه بابایی یکم ناراحت بود.کلافه

شب هم رفتیم عروسی و آخر شب هم برگشتیم.بابایی و دایی مجید حسابی خوابشون گرفته بود و مرتب میزدن کنار به هم روحیه میدادنچشم

1

2

بعداز ناهار شما دیگه حسابی خسته بودی و خوابیدی واسه همین کنار دریا خواب بودیخواب

5

اینجا بعدازاینکه تو ماشی شیرت دادم و غذا خوردی یکم سرحال شده بودی و اجازه دادی دوباره بریم بازاراز خود راضی

8

00

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)