آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

واکسن دوماهگی

شنبه با مامان جون رفتیم واکسن دوماهگی رو با سه روز تاخیر زدیم دلیل اول تاخیر : 1-چهارشنبه 22ام عريالد دختر داییم بود ترسیدم تب کنی 2-پنجشنبه زنگ زدم خانم باقری گفت قطره نداریم شنبه بیا   از اونجا که من خیلی ترسو و اینکه دلم نمیاد سوزن زدن به شما رو ببینم گذاشتمت بغل مامان جون و خودم یه عکس قبل از تزریق واکسن ازت گرفتم قربون دخترم که تحملش زیاده فقط یکم گریه کرد همون موقع هم بت استامینوفن دادم خداروشکر تا شب اصلا تب نکردی ...
30 خرداد 1392

گریه

هروقت میریم بیرون خیلی غر میزنی و مرتب شیر میخوای دخترم نمیشه هی من س ی ن مو همه جا بزارم تو دهنت واسه همین دیگه میزارمت پیش مامان جون اینم قیافه شما وقتی تنهات میزارم میرم بیرون   ...
30 خرداد 1392

عقد دختر دایی

عزیزم دیروز عقد دختر داییم فاطمه بود واسه همین وقتی شما خواب بودی رفتم یه دوش کوچولو بگیرم که بریم محضر همین که داشتم شامپو میزدم صداتو شنیدم داشتی جیغ میزدی بابایی بغلت کرده بود ولی آروم نمیشدی عزیزم تند تند اومد بیرون بغلت کردم تو بغلم آروم شدی عزیزم آخه چرااااااا یکم شیر خوردی سرمو خشک کردم داشتم آرایش میکرد دوبار جیغ و ناله وای دخملم باز چرا؟؟؟؟؟؟ مامیتو عوض کردم دوباره شیر خوردی مامانی میدونم من اول مادرم بعد هرکاری دارم   عاشقتم     ...
23 خرداد 1392

بدنبال خونه

چندروز بود دنبال خونه میگشتیم که با این بودجه ای که داریم خونه بخریم یه مقدار کم داشتیم البته تا 5ماه دیگه میتونستیم جبرانش کنیم واسه همین از آشناها خواستیم قرض بدن وای خدایا چرا مردم اینجور شدن!!!!!!!!!!!!!! بازم به غریبه ها اصلا انتظار نداشتم اینقد بدبخت باشیمم که مردم بمون اعتماد نکنن اینقد که ما دل رحمیم هرکی پول میخواست یا کاری داشت کمکش میکردیم اشکال نداره تو این مواقع آدما خودشون رو نشون میدن بابایی این چندوقت اعصابش ریخته بود بهم انشالا داریم قراداد خونه جدید رو میبندیم
12 خرداد 1392

40 روزگی

عزیزم دیروز با کمک بابایی بردمت حمام قبلش خودم حمام کردم اومدم موهامو خشک کردم بعد شما رو بردم حمام که بعداز حمام زود لباس بپوشونمت که سرما نخوری آخه من و بابایی مریضیم سرما خوردیم اونم از نوع بدجور وای عزیزم تو حمام اصلا اذیت نکردی کلی خوشت اومده بود از آب قبل از حمام با روغن زیتون کلی چربت کرده بودم بعداز حمام لوسیون به بدنت مالیدم برعکس دفعات قبل که بعداز حمام گیج خواب بودی اینبار اصلا نمیخوابیدی کم کم داره اخلاقات تغییرمیکنه   ...
31 ارديبهشت 1392

حمام

امروز واسه اولین بار خودم بردمت حمامت دادم اول خودم دوش گرفتم بعد بابایی شمارو آورد و ایستاد کمکم کرد باهم شستیمت اصلا بدقلقی نکردی ولی بعداز حمام جیغت هوا بود شیر میخواستی و خوابت میومد هربار میری حمام گیج و خسته میشی و زود خوابت میبره ...
29 ارديبهشت 1392

متین علیرضا

دیروز ظهر رفتیم خونه مامان بزرگ کوی فرهنگیان متین و علی رضا هم بودند از توری پشبندت خوششون اومده بود نوبتی میرفتن توش میخوابیدن   شبها عادت کردی وقتی شیر میخوری تو رختخواب تو بغلم تا صبح بخوابی خیلی هم جنب و جوشت تو خواب زیاد شد و حرکت میکنی   پی نوشت:از بس شیطون شدی نمیتونم برم آرایشگاه امروز بعداز حدود 40 روز رفتم اصلاح     ...
27 ارديبهشت 1392

دردسرهای شبانه

عادت کردی شبها دیر بخوابی دوساعت کمتر میخوابی بعد بیدار میشی و شیر میخوای، باید دوساعت کلنجار برم تا دوباره بخوابی ساعت حدود 6 بیدار میشی دیگه نمیخوابی تا بابایی بره سرکار دیگه من بیدار میمونم هی نیمساعت نیمساعت شما بیدار میشی شیر میخوری تا ساعت 11 بعد میخوابی بازهم دوساعت دوساعت بیدار میشی نق میزنی و شیر میخوای درکل داری شیطون میشی و مزاحم استراحتهای من خوابم شده 4 یا 5ساعت ماشالا به جونت من کارم شده تعویض بیش از 8یا 9 پوشک در روز واسه شما وشستن لباسهای کثیف بخاطر پس دادن پیف شما و شستن تشک دم دستی   ...
26 ارديبهشت 1392